کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : قصیده    

به ذکر یاعلی، جان می دهم عالیِ اعلا را            بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را

علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معـراجم            صدای دلنـشـین تو مصفـا می‌کند ما را


بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من            تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را

به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه            به إذنِ الله بنهادی به روی شـانه‌ام پا را

سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم            که جان آسان دهم، دستان پُر مِهرِ تولا را

حسن را با حسین آرام روی سینه‌ام بگذار            که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را

بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند            و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را

به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر            ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را

مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق            پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را

دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهل بیت من            به آتش می کشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را

اگر دست تو را بستند یاحیدر، صبوری کن            صبوری کن، خدا می بیند این ظلم و بدیها را

دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر            علی؛ دیگر نمی بینی پس از این، روی زهرا را

مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش            مخواه از روی نیلی بعد از این، فیضِ تماشا را

اگر دیدی که مخفی  میکند رخسارِ خود از تو            نـداری طاقـت دیدار آن آزرده سیـما را

به زودی همسر تو دست بر دیوار می گیرد            برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را

تمام دنده‌های او تَرَک بردارد از ضربه            و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را

اگر چه فاتح خـیبر، شود خانه نـشین اما            به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را

حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد            اسیری می رود زینب، ببیند داغ عظما را

حدیث زینب و حنجر، حدیث کشتۀ بی سر            حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر            حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را

شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

وقـت عروج روح رسول خـدا رسید            از مـأذنـه صـدای اذانِ عـزا رســیـد

سهم وجـود آل عـبا رنـج و غـم شده            از پـنج تن ستاره‌ای از نـور کم شده


چـشم امین وحی زمانی که بـسته شد            شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد

دلشوره‌های فاطمه شد اشک و زمزمه            اشکی به رنگ خون چکد از چشم فاطمه

داغ نبی ز فاطمه‌اش صبر بُرده است            مانند مادری است که فرزند مُرده است

بر گونه‌های فاطمه لطمه نشسته است            از این فراق غمزده چهره شکسته است

رنگ افـق ز داغ پـیـمبـر کـبـود شد            شبنم ز دیده‌های علی سیل و رود شد

دو شاهزاده روی تن حضرت رسول            افـتـاده‌انـد نـالـه زنـان هـمـره بـتـول

آه حـسـن صـدای غـریـبـانه ساز شد            کام حسن به نـوحه و مرثـیه بـاز شد

حال حسین حال یتیمی بهانه جوست            گویی دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست

در این عشیره سخت تر از هر وداع نیست            اینجا کسی ز داغ که بی اطلاع نیست

این خانواده صاحب اصلی محـشرند            از هرکسی ز ماتم خود با خـبر ترند

باید کـفن به دست بگـیـرد علی ولی            ای وای اگر امـان بـدهـد پست اولی
بـر دیـن اسـتـوار الـهـی زیـان رسـد            پـای طـنـاب وای اگر به میـان رسد
ای وای اگر غـدیر خُم از یادها رود            حـیدر به بـنـد غـربت شـیـادهـا رود
بعد ازنـبی خـدا نکـند شـعـله پا شود            زهرا به کوچه‌ها سپر مرتضی شود
دشمن پس از نبی نکـند بهر تعـزیت            ضرب لگـد به در بـزند بهـر تسلیت
ای وای اگر که محسن ششماهه جان دهد            ای کاش میـخ در به تن او امـان دهد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت پیامبر که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـشم یتیم مکه زمانی که بـسته شد            شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد

مدح و مناجات با پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یا محـمّد من به درگـاهت پـناه آورده‌ام            چـلچـراغ اشگ در این بارگاه آورده‌ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک            خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده‌ام


من همه بارِ گـنه، تو رحـمةٌ لـلعـالـمین            رحـمـةٌ لـلعـالـمـیـن، بـار گـنـاه آورده‌ام

اشگ خجلت، دامنِ آلوده، بار معصیت            جسمِ خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده‌ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی            رو به این در، در هوای یک نگاه آورده‌ام

روسیاهـم، معصیت کارم، بدم، آلوده‌ام            هر که هستم بـر در رحمت پناه آورده‌ام

یا محمّد شسـتـشـویم ده به آب رحـمتت            نامه‌ای چون رویم از عصیان سیاه آورده‌ام

چشم گریان من و گم گشته قـبر فاطمه            یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده‌ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام            از خـراسان رضا روحی فـداه آورده‌ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست            میوه‌های نخل «میثم» را گواه آورده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی            رو به این در، هوای یک نگاه آورده‌ام

مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

قرآن به خاطر آورد آیاتِ رحمتت را            نادیـده می‌گرفـتـنـد وقـتی مُـحـبتت را

تا ریشه کن شود جهل؛ خوردی چه خون دل‌ها            اما زیـاد کـردنـد با فـتـنه زحـمـتت را


بودی امینِ حق و محضِ کتابتِ وحی            دستِ عـلـی سـپـردی بـارِ امـانتت را

زخم زبان شنیدی گفتی: «علی معَ ٱلحق»            زخـم زبـان شنیدیم! دریـاب امـتت را

پایِ وصیت تو با جان و دل نشـسـتیم            از هم جدا نکردیم قـرآن و عترتت را

دین بی تو منحرف شد! با آن همه سفارش            منـکـر شدنـد وقتی حـتی شهـادتت را

روز دوشنبه بود و یک کوچه غرقِ فریاد            کردند استـجابت اینـگـونه دعوتت را

با پـشـته‌های هـیزم، پـشتِ درِ ولایت            اهـل مـدیـنه دادنـد مُـزد رسـالـتت را!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست            فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فـطرس به این کـبوتر پر بسته یاد داد            بـال شـکـسته نیز هـمیشه وبـال نیست


اوج سعادت است به شوق تو پَر زدن            بالا نرفت هر که به فکر کـمال نیست

شــام ولادتت به هـمـه یــاد داده اسـت            ماهی که سهم تو شده دیگر هلال نیست

جان فمن یمت یرنی وصل ما به توست            مُـردن به احـترام شما که زوال نیست

قربان نوکری که زمینگیر عشق توست

قربان آنکه کشتۀ شمشیر عشق توست

پیـغـمبران به شوقت اگر پَر در آورند            بـایـد بـرای عـرض ارادت سـر آورند

پـیـغـمـبـرانه سـائـل تـو مـی‌شـونـد تـا            این سـفـره را به واقعـۀ محـشر آورند

در این سه بار بخشش تو سائلان شهر            بـا شـوق آمـدنـد دو چـشـم تـر آورنــد

شایـد رسـد به درک مـقـامت غـلام تو            از جـنـس جـبـرئیل اگر نـوکـر آورنـد

باید شـتـر سوار جـمل را به خاک زد            بـایـد دمــار دشـمــنـتـان را در آورنـد

شمشـیر تو ادامۀ شمـشیر حـیـدر است

هـو هـوی تـیـغ تـو دم الله ‌اکـبـر اسـت

نام تو را همینکه در عـالـم صدا زدند            با عـرشـیـان هـمه دم قـالـو بـلـی زدند

روز ازل مـلائـکـه بـا ذکـر یـا کـریـم            نـام تو را به سر در عـرش خـدا زدند

طوفان وزید در وسط شعـر و ناگهـان            آتـش بـه جـان سـیـنـۀ آل عــبــا زدنــد

فـریـاد محـتـشم وسط شعر کـربلاست            اهـل سـتـم به پهـلـوی خیـرالنـسا زدند

بـس آتـشی ز اخـگـر الـمـاس ریـزه‌ها            افـروخـتـند و در حـسن مجـتـبی زدنـد

آل نـبـی چـو دسـت تـظـلـم بـر آورنـد
ارکـان عـرش را به تـلاطـم درآورنـد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گر چه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم            می‌رسد از راه، روزی که قیامت می‌کنیم

می‌رسد روزی که می‌سازیم، صحنت را حسن!           بعد از آن درباره‌اش هر روز، صحبت می‌کنیم


از مزارت گَردِ غم یک روز، جارو می‌شود            خاک‌های روی آن را مُهر تربت می‌کنیم

ما حصارِ ظلم را از دورِ قبرت می‌کَنیم            زائرانت را از این دیوار، راحت می‌کنیم

عاقبت یک روز، از درگاهِ "باب القاسمت"            پرچـمِ گـنـبدْ طلایت را زیـارت می‌کـنیم

عاقبت یک روز، رو به گنبدت می‌ایستیم            دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم

لـذتِ بـوسیـدنِ دستِ ضریحـت را حسن            با تـمام ساکـنان عـرش، قـسمت می‌کـنیم

ما برای روضه خوانی بین جمع زائران            در حرم هر روز، یک مداح دعوت می‌کنیم

در حـیاطِ صحنِ تو آنقدر، سینه می‌زنیم            بعد از آن در سایه سارت استراحت می‌کنیم

در میانِ کـوچۀ بغـضِ تو هیئت می‌زنیم            در عـزای مـادرت ذکر مصیبت می‌کنیم

بغض کردن از غریبی مزارت کافی است            می‌رسد روزی که آخر ترک عادت می‌کنیم

می‌رسد روزی که ما در سرزمین مادری            از ظهورِ حضرت مهدی حمایت می‌کنیم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات و مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

این خـانـواده آیـنــه‌هـای خــدائـی‌انـد            در انــتـهـای جــادۀ بـی‌انـتـهـائـی‌انـد

خیل ملک مقـابـلـشان سجـده می‌کنند            اینهـا خـدا نـی‌انـد ولـیکـن خـدائی‌انـد


هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند            فـرقی نمی‌کند که فـقـیـران کجائی‌اند

یک السلام و یک و علیک السلام سبز            ایـنـهـا هـمـان مـقــدمـۀ آشــنـائـی‌انـد

صدها هزار حاتم طائی در این حرم            مشغـول لحـظه‌های شـریف گدائی‌اند

سوگـند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم

هـمـسـایـه قـدیــمـی این خـانـواده‌ایـم

دست مرا بگـیـر که عـاشق ترم کنی            سـلــمـان خـانـوادۀ پـیـغـمـبـرم کـنـی

من در قـنوت نیمه شبت دور می‌زنم            شـاید مـرا بگـیـری و انگـشـترم کنی

آن شاخۀ گـلـم که به دست تو داده‌اند            تا هرکجا که خواست دلت پرپرم کنی

من آمـدم که بـین سحـرهای اشتـیـاق            بال مرا بگـیـری و خـرج حـرم کنی

بال و پَـر شکسته به دردم نمی‌خورد            انگار بهـتر است که خـاکـسترم کنی

روزی آب و سـفـرۀ نان مـنـی حسن

مـاهِ مـبـارکِ رمـضـان مـنـی حـسـن

آنکس که پیـش پای شما خم نمی‌شود            در خـانـۀ فـرشـتـه هـم آدم نـمـی‌شود

آقــای مـن بـدون تـوسـل بـه نــام تـو            حـالی بـرای تـوبـه فــراهـم نمی‌شود

دست مرا بگیر و به سمت خـدا ببـر            چیزی که از بزرگـیـتان کم نمی‌شود

آرامش تو باعث طوفـان کـربـلاست            بـی‌صلـح تـو قـیـام مُـحَـرم نـمی‌شود

هرکس که بر نجابتِ صلح و سکوت تو            مـؤمن نـمی‌شـود، به جهـنّـم نمی‌شود

تا کـربـلا رسـیـد صـدای سکـوت تو
این قـیل و قال‌ها به فـدای سکوت تو

ای یاکـریم خـسته چه کردند با پـرت            این زهرِ پُر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد            رنگی دگر گرفـته مناجـات خواهرت

تـابـوت را نـشانه گرفـتـنـد به تیـرها            آن هم کجا به پیش دو چـشم برادرت

دل های ما به یـاد تو ای بی‌حرم ترین            پـر می‌زند به سمت بـقـیع مـطهـرت

تا کِی لبـم به خـاک بقـیعـت نمی‌رسد

بـر آسـتـان پـاکِ رفـیـعـت نـمی‌رسـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم            مشغـول لحـظه‌های شـریف گدائی‌اند

بیت زیر در تمامی سایت ها بصورت زیر آمده است که احتمالاً اشتباه تایپی است لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد            رنگی دگر نرفـته مناجـات خواهرت

بیت زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا سیدالشهدا و تعدادی از اهل قریش و مومنین دیگر بر پیکر مطهر امام مجتبی نماز خواندند.

با اینکه ای غریب، تو بودی امام شهر            اما کسی نـخـواند نمازی به پیـکـرت

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : معین اصغری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کـلـید کرب و بلا در مـتانـت حسن است            قـیـام آنکه به نی شد قـیـامت حسن است

سکوت مسئله سازش فراتر از درک است            که حفظ وحدت امت سیاست حسن است


نه با مـعـاویه لبخـنـد زد نه سـازش کرد            به زیر سلطه نرفتن ظرافـت حسن است

به رغـم مـدعـیـانی که در پـی صلـح اند            زمان گواه شکوه و شجاعت حسن است

فـقـط سکـوت حـسن را شنـیـده‌اند انگـار            وگرنه جنگ جمل هم علامت حسن است

فقط نه اینکه به یادش دل من آشفته است            زمین، زمان؛ همه جا حرف غربت حسن است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

ای مسـیح خـانـۀ مـولی المـوالی مجـتبی            مـظهـر حُـسـن خـدای لایـزالی مـجـتـبی

ابن شهـر آشـوب اینگـونه روایت می‌کند            چون پیمبر صاحب شأن و جلالی مجتبی


هم سیادت هم شرافت بهترین میراث توست            وارث "مجـد" نـبـی کـوه کـمالی مجـتبی

از تـبار یاس هستی بوی زهـرا می‌دهی            بسکه مثل مـادرت پاک و زلالی مجتبی

می روی عکس همه با دست پُر از خانه‌ات            رو به خانه میکنی با دست خالی مجتبی

خود به دنبال یتـیمان می روی مثل عـلی            در سخـاوت در کرامت بی‌مثالی مجتبی

هرکجایی که قـدم بـرداشـتی از رحـمتت            شـد مـتـمـوّل گـدای آن حـوالی مـجـتـبی

حاتـم طایی به لطـفـت حـاتـم طـایی شده            سـائلت بر هـم زده مال و مـنالی مجـتبی

بیخود از خود می‌شوم وقتی صدایم میزنی            با نگاهت می‌شوم حـالی به حالی مجتبی

من حبیبک؟ من امیرک؟ من امامک؟ بی‌گمان            تو جـواب روشن هر چه سـوالی مجـتبی

"بالحسن" بال قنوتم شد که معراجی شدم            ای نگـاهت بـاعث رشد و تعـالی مجتبی

ذکر تو دارد طـراوت سیـنه را آباد کرد            مثل جنگـل‌های سرسبـز شـمالی مجـتبی

خواب دیدم در حریم تو شب شعری به پاست            شعر میخواندم در آن صحن خیالی مجتبی

کام من مهر تو را از سیـنۀ مـادر گرفت            بهـترین سـوغـاتی شـیـر حـلالی مجـتبی

نـذر فـرش بـارگـاهـت با هـزاران آرزو            عمر من طی شد به پای دار قالی مجتبی

جان بگیرد با نگاهی مُرده غیر ممکن است            با تو ممکـن می‌شود امـر محالی مجتبی

چشمه‌های نور از شعر تو جاری می‌شود            روشنایی بخش چشمان "وصالی" مجتبی

دست و بال جانفدایت را نبندد وزن شعر            بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی مجتبی

به سیاهی ات قـسم چنـدین برابر می‌دهی            هرکه خرج روضه‌ات کرده ریالی مجتبی

گر به دنیا بود عمرش حضرت شیخ صدوق            می‌نوشت از غربتت صدها "امالی" مجتبی

صلح تو زیر سر مردان از زن کمتر است            زخـمی شمـشـیر اشـباح الرجالی مجتبی

غـصۀ قـد کـمان آخـر کمانت کرده است            گـریه داری با هـمین قـد هـلالی مجـتبی

این هـمه مـوی سپـیـد تو حکـایت می‌کند            کرده پیرت غصه‌ای در خردسالی مجتبی

پای هر بیتی که می‌گویم خجالت می‌کشم            در خور شأن ات ندارم شعر عالی مجتبی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام مجتبی علیه السلام

شاعر : معصومه اسکندری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا که لب وا شد به حُسنت شد تمنا بیشتر            عشق مجنون میشود با وصف لیلا بیشتر

هر که حاجت بر شما آورد حاتم بازگشت            چون گرفت از احتیاج خویش حتی بیشتر


ار امامان یک به یک میراث دار حیدرند            غـربـتـش سـهـم شما گـردیـده اما بیـشتر

جـایـتان خالی قـیامت کرد قـاسـم کـربلا            تا بـدانـند این پـسر رفـته به بـابـا بیـشتر

گنبد و صحن و حـرم در اشتیاق تو ولی            در کـنـار مـادرت داری تـمـاشا بـیـشـتر

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مجید لشکری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فع قالب شعر : مخمس

جـود خـداوندی‌َ است در کف جودش            شعـشـعۀ کـبـریـاست ضوء وجـودش

عرصۀ لاهـوت شـمّـه‌ای ز حـدودش            هـست حـدودش ثُـغـور حـیّ ودودش


آنـکـه ودود از مـیان خـلـق ستـودش

طـبـق تـفـاسـیر نـصّ سـورۀ رحـمان            او و حـسین‌اند شرح لـؤلؤ و مرجـان

خیـمه و خـرگـاه اوست عـالم امکـان            روح صلات از وی‌ست فرض به انسان

در دل این خـیـمـه قـائم‌ست عـمودش

شـبّـر آل عـلـی، حَـسـن شـده نـامـش            او که کـلام خـداست ضبط به کامش

دشمن و یـارند ریـزه‌خـوار طعـامش            جـن و مـلک مـانـده‌اند محـو قـیامـش

خـیــل بــنـی‌آدم‌انـد مـات ســجــودش

إن ذُکـــٍرَ الـخَــیــرُ کـــانَ أوّلُ ذِکــراً            دفــتـــر تـقــدیــر را نــمــوده مــدوّن

او که نـظامـش نـظام اقـوم و احـسـن            اوست که تجرید کرده از همه روزن

او که به معـراج رفـتـه گاهِ قـعـودش

رحمت و رحم‌ست در سرائر اسمش            نـور خـدا جلوه کرده قسم به قـسمش

ورد ثـبـوتـیّه است حـرز طـلـسـمـش            آنکه برافکنده تیـر جور به جـسـمش

بـاد خـدنـگ خـدا به چـشم حـسـودش

بـقـعـه نـدارد اگـرچه فـرش مـزارش            بــال مــلـک بــوده ‌اسـت آیـنـه‌دارش

گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش            پود زمـان بوده ‌است بـسته به تارش

تار زمین تاب خـورده در دل پودش

هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد            قطره‌‌‌شکیبی از او به روز ازل خورد

قاسم او از عموی خویش عسل خورد            قـفـل اگر بر جـدال اهل جـمل خورد

هان! حسن بن علی‌ست آن‌که گشودش

قـوس صعـودش نه تـنـزُّل دمد از آن            دست کـشد جزء را و کُـل دمد از آن

جـلـوه‌ کند گر به خار گـل دمد از آن            عـین دعـا هست و تـبـدُّل دمـد از آن

در همه عالم بـبـین ظهـور و نمودش

سفرۀ او خاص و عـام داشت نه واللّه            بـیـم خـواص و عـوام داشـت نه واللّه

نـهـی ز اهـل جــذام داشــت نـه واللّه            زخــم دلـش الـتــیــام داشـت نـه واللّه

او که غـریـب‌ست در میان جـنـودش

پـیـر زن تـیـر زنـی رفت و نـفـهـمـید            این بدنی را که به تیرش شده تـقـیـید

هست از آیـات نـور و سورۀ تـوحـید            می‌رود از این دنی به عـالـم تجـریـد

روح مجرد شده‌ست و نیست قیودش؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سعید تاج محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تویی امیر جمل، ذوالفـقار غـیرت حـیدر            لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر

حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب            تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟


به هیچ جا نرسیده است آنکه در همۀ عمر            بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر

بپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست            که با معـاویه در پای چند سکّه نهـد سر

سـتون دیـنی و قـرآن ناطـقی چه نـیازی            به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟

صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است            که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر

امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت            دلی که بوده به نام حسن هـمیشه معـطّر

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها  نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک فرمائید

نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که            شکـست پیـش نگـاه تو گـوشـوارۀ مـادر

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا یزدانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

همیشه سفره‌اش وا بود؛ با ما مهربانی کرد           هزاران بار آزردیمش اما مهـربانی کرد

دلـش انـدازۀ ریگ بیـابـان بی‌وفـایی دید           ولی انـدازۀ آغـوش دریـا مهـربـانی کرد


نگاهش شرح نابی بود از "الجار ثم الدار"           اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد

چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش؟ آن مردی           که با دشنام‌گوی خویش حتی، مهربانی کرد

اگر سبز است باغات مدینه از نگاه اوست           که پنهان لطف‌ها فرمود و پیدا مهربانی کرد

جهـانی زنده شد با نور اشراقی دستانش           کسی که زنده‌تر از هر مسیحا مهربانی کرد

ولی حقـش نبود اینقـدر غم اینقدر تنهایی           کسی که آسمان در دست، تنها مهربانی کرد

چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصه و غم را؟           چرا با مهربانی‌های او نامهـربانی کرد؟

خودت دیدی که با مردم خدایا! مثل مردم بود           خودت دیدی که با مردم خدایا! مهربانی کرد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

من تو را در حُسنِ روزافزون، سرآمد می‌کشم            آیـتـی از آیـه‌هـای ذاتِ سـرمـد می‌کشم

تا جـمـالـت را به زیبایی ببـیـنم؛ بارها            در ضمیرم نقـش سیمای محمّد می‌کشم


از حریم پاک تو، تا قُبّة الخَضرای عشق            با نگاهِ عاشق خود، خـطِّ ممتـد می‌کشم

خسرو خوبان عـالـم! ای کریم اهل بیت            شرمساری پیش تو، از کردۀ بد می‌کشم

گرچه از ذوق عبادت، سال‌ها بی‌بهره‌ام            با بلور اشک خود، تصویر معبد می‌کشم

آه، ای سردار مظلومی، که تنها مانده‌ای!            خجلت از رخسار آن نفسِ مجرّد می‌کشم

چون شنیدم از دهانت، سودۀ الماس ریخت            دامن از یاقوت و مرجان و زِبَرجد می‌کشم

آب شد سنگ صبور، از آن همه صبر و شکیب            وسعت صبر تو را، بی‌مرز و بی‌حد می‌کشم

روضه‌ات با خاک، یکسان است، ای روح نماز            من به نام نامی‌ات، طرح مجددّ می‌کشم

تا نـسوزد، تربت پـاکت ز هُـرم آفـتاب            در خـیالم، سایـبـانی، مثل گنبد می‌کشم

تا ببوسم گلشن ات را مثل یاس و اطلسی            پشت دیوار بقـیع ات، بارها قـد می‌کشم

تا بشویم، گردِ غربت را، از آن تربت به اشک            منّت از مژگان خود، هر قدر باید، می‌کشم

میروم از این حرم، اما دلم پیش شماست            گاهِ رفـتن، نیّت خود را مـرددّ می‌کـشم

میروم با بی‌قراری، باز می‌گردم به شوق            جلوۀ عشق تو را، در رفت و آمد می‌کشم

من به یادِ این کبوترها، که مهمان توأند            بعد از این نازِ کبوترهای مشهد می‌کشم

تا زیارتگاه دل‌ها، لاله زار مجتبی ست            سرمۀ چشم شفق، خاکِ مزار مجتبی ست

: امتیاز

مدح امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ‌محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پـرواز می‌کـنم به خـدا با حسن حسن            دردم همیشه گشته دوا با حسن حسن

مانـنـد سال‌هـای گـذشـتـه قـبـول کرد            زهرا حسین حسین مرا با حسن حسن


بالاتـرین سـعـادت عـالـم به ما رسید            پُر شد همیشه سفرۀ ما با حسن حسن

این حاء و سین و نون به خدا اسم اعظم است            حاجت همیشه گشته روا با حسن حسن

روز دهـم تـمـامـی اشـرار کـوفـه را            می‌کـشت سیـد الشـهـدا با حسن حسن

بُـردنـد لـذتـی دگـر آنـان که اربـعـیـن            رفـتـنـد سوی کـربـبلا با حـسن حسن

ما نـذر کـرده‌ایم که روزی بـنا کـنـیم            بین بقـیع صحن و سرا با حسن حسن

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر حسین آکار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

آمـده حـاتـم طـائـی پــی کــاشــانـۀ تــو            مثل هر روز شـلـوغ ست در خـانۀ تو

آسمـان مـثل كـبوتر به خودش می‌بـالـد            مست از اینکه عـبایی شده بر شـانۀ تو


این حسینی که جهان واله و دیوانۀ اوست            نـوکـرانش همه خـوردنـد ز پیـمـانۀ تو

تو مگر کعبه شدی دور سرت می‌چرخند            شمع هـستی همه عـالـم شده پـروانۀ تو

میزبان کـرم ایـنـقـدر عـطا لازم نیست            من درویـش کـجـا سـفـرۀ شـاهـانـۀ تـو

بـار اکـرام تو را کـوه سـخـاوت نکـشد

رو گرفـتی که گـدای تو خجـالت نکشد

ساقی از عرش اگر آمده کوثر هم هست            هر کجا هست حسن قصۀ مادر هم هست

پـرچـم عرشۀ کشتی حسینی حسن ست            پرچمی که به دل حادثه لنگر هم هست

در جمل حیدر و در صبر خود فاطمه بود            در کرامت همه دیدند پیـمبـر هم هست

علت اصلی مرگش که فقـط زهـر نبود            صحبت از آتش و از کوچه و از در هم هست

یاد بعد از خودش افـتاد حسن وقتی که            دید بالای سرش گریۀ خواهر هم هست

گفت زینب که شب گریۀ تو امشب نیست            صبر کن کرببلا ظهـرِ برادر هم هست

یـاد حـرف حـسـن افـتـاد کـنـار گـودال            دید زینب که از این فاجعه بدتر هم هست

بعد از این خاطره‌ها بود که زینب فهمید            هر کجا طشت که باشد جگر و سر هم هست

بـار اکـرام تو را کـوه سـخـاوت نکـشد

رو گرفـتی که گـدای تو خجـالت نکشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن، تحریفی بودن و عدم رعایت شأن امام حذف شد

شـمر تا دیـد غـنـیمت نـرسـیـده به همه            گفت در خیمۀ او زیور و معجر هم هست

نیزه‌های به سر آذین شده را دید رباب            با خودش گفت خدایا: سر اصغر هم هست؟

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن رستگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هرکه دیدست تو را گـفته که ماشاالله            قامتت قامت سرو است و رُخت همچون ماه

نه فقط اهل زمین بلکه رسید از ملکوت            بـانـگ "لا حـول و لا قـوة الا بـاالله"


حافظ از روی توگفته است جهانگیر شود            هر که شد حُسن جمالش به ملاحت همراه

مـادرت خیرِ نسا و پـدرت خـیرِ بشر            جز خدا نیست کسی از درجاتت آگاه

زور بازوی علی داری و شاهد دارم            بُرده‌ای جنگ جمل را تو به یک گوشه نگاه

تو کریمی و کرامت شده نازل از تو            دست از دامن لطف تو نگـردد کوتاه

قلم و شاعر و دفتر همه حاجت دارند            این غـزل نـذر غـریـبی تو ان شا الله

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

نام تو که بُـردم دهنم غـرق عسل شد            اول قـلـمـم راهـی مـیـدان جـمـل شـد

شمشیر تو برنده تر از دست اجل شد            کار عـلی اینبار به تدبـیـر تو حل شد


از هر طرفِ لشـکـر اگر تـیـر ببارد

ایـنـبار عـلـم تکـیه به دستان تو دارد

سرمشقِ عـلـمدار شدن را تو نوشتی            بر سیـنـۀ ما نـام حـسن را تو نوشتی

سرسبزی گل‌های چمن را تو نوشتی            هـم نـافـۀ آهـوی خُـتـن را تو نوشتی

تو زیـنـت دامـان رسـول دو سـرایی

تـو راهـبـر و راهـرو و راهـنـمـایـی

خـوب است فـدایی تو باشـیـم همیشه            مـشـغـول گـدایی تو بـاشـیم هـمـیـشه

سرمـست و هـوایی تو باشـیم همیشه            مـعـبـود خـدایی تو بـاشـیـم هـمـیـشـه

ما لـقمۀ نان از سر این سفره گرفـتیم

روزی خود از مادر این سفره گرفتیم

تو سـیـد و سـالار جـوانـان بـهـشـتـی            تو قـسمتی از لولؤ و مـرجان بهشتی

داوود تـوئـی، قـاری قـرآن بـهـشـتـی            یـوسف توئی و رونق کـنعان بهشتی

والله که من جـز تو کس و کار ندارم

هـیهـات قـدم بی‌تو به جـنّـت بگـذارم

تـوحـیـد تـو در آیـۀ تـطـهـیـر نـیـامـد            شـرح کـرمـت در دل تعـبـیر نـیـامـد

ایـمـان تو در دفـتـر تـفـسـیـر نـیـامـد            گـشـتـیم ولی مثل تـوئی گـیـر نـیـامد

ای لرزه به اندام تو از خوف خداوند

بایـد هـمه جا بر سر تو نـور بـبـارند

مائـیـم گـدایی که سـر راه تو هـستـیم            پـشت در میـخـانۀ تو کاسه به دستـیم

این بـار سر سـفـرۀ سادات نـشـسـتیم            از سـبـزی عـمّامـۀ زیـبای تو مستـیم

تا نـور به اقـطـار سـمـاوات بـپـاشـیم

ای کاش غـبار روی نعـلین تو باشیم

سرّی که در آن نور نهان بود تو بودی            نرگس به شقایق نگران بود، تو بودی

زهرا نَفَس و آنچه که جان بود تو بودی            تا صورت پیـوند جهان بود تو بودی

ما غـیـر شـمـا عـلّـت ایـجـاد نـداریـم

محکم تر از این نیست دلیلی که بیاریم

حُبّت به دل خصم علی جا شدنی نیست            والله که مانـنـد تو پـیـدا شـدنی نیست

این بند غلامی ز دلم وا شدنی نیست            تکذیب شود وعدۀ زهرا؟! شدنی نیست

تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است

فردای غلامان تو فردوس برین است

: امتیاز

مدح و مناجات آخر ماه صفر با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : یاسین قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـبار رحـمت خود را،هـمیشه بـارانی            دلم هوای تو کرده خودت که می‌دانی

دو مـاه گـریه برای عـزای تو کم بود            چه می‌شود که هـمیـشه مرا بگـریانی


به هر محله که رفتم به چشم خود دیدم            نـداشت غـیر در خـانـه تو خـواهـانی
تو را به جان عزیزت بیا از این خانه            مرا جـدا مکـن آنـی و کـمـتر از آنـی
غـریبه نیست کسی که غـریـبه می‌آید            چه زود می‌شود اینجا کسی خودمانی
نـگـاه تو به سـیـاهی جُـون قـیـمت داد            گـران شـدنـد غـلامـان تو به ارزانـی
به درد تو که نخـوردم اگرچه می‌دانم            ولـی بـه کـار مـی‌آیـم بـرای دربـانـی
دوبـاره آمـده‌انـد و دوبـاره جـا مـانـدم            نـمی‌شـود که مـرا زائـرت بگـردانی؟
چـرا لـباس تو را از تـنت در آوردنـد            که اینـچـنـین ته این قـتـلگـاه عـریانی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

مـقــابـل حــرم تـو مـسـیـحـی افـتــاده            که نیست شرط حسینی شدن مسلمانی

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : حسن کبیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دارد به دوشش کعبه هم شالِ عزایت            عالم برای تو غـمین هست و خـدایت

جبریل هم گریَد از این غم در غم تو            او هم نشسته همچو ما در روضه‌هایت


شکر خدا غم جز غمت در دل نداریم            شکـر خـدا هـسـتـیـم در بـزم عـزایت

جنّت نمی‌خواهیم ما را این جهان بس            جنّت در این دنیاست آن صحن و سرایت

بعد از خدا دستم به سوی تو بلند است            لـطـفـی نـمـا و بـاز آقـا کـن عـنـایـت

وای از دمی که خواهرت از روی تل دید            با نـیـزه‌ای آمـد حـرامـی زد به پـایت

حالا سرت بر روی دامان رقیه است            مـی‌آورد از حـرمـله پـیـشت شکـایت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

سـفـر کـردم به دنـبـال سـر تـو            سـپـر بــودم بــرای دخـتـر تــو
چهل منزل کتک خوردم برادر            به جرم این که بودم خواهر تو


************

حسینم واحسین گـفت و شنـودم            زیـارت نـامـه‌ام جـسـم کـبــودم
چه در زندان، چه در ویرانۀ شام            دعـا می‌خـوانـدم و یـاد تو بودم
************
بـــرای هــر بــلا آمــاده بــودم            چو کوهی روی پـا استاده بودم
اگر قـرآن نـمـی‌خـوانـدی برایم            کـنـار نـیـزه‌ات جـان داده بـود

: امتیاز